بسم الله الرحمن الرحيم
ملت شريف افغانستان! دوستداران آزادي،امنيت، عدالت و وحدت ملي!
اجازه دهيد اين پيام را با ابراز تأسف و تأثر آغاز کنم؛ تأسف و تأثر از اين جهت که با وجود کوشش هاي فراوان در جهت تحقق عدالت، تأمين امنيت و مرهم گذاري به زخم هاي التيام نايافته تاريخي، هنوز هم طوفان هاي هولناکي، از هرسو موج برميدارد و هستي مردم ما را به کام خود فرو مي کشاند.
هنوز،هر لحظه اي از زندگي مردم ما، با خون و خشونت همراه است و در هر گوشه اي از افغانستان، جنگ و جفا و انفجار و انتحار فاجعه خلق مي کند و جان انسان اين سرزمين را مي گيرد.
اينجانب، ضمن ابراز تأسف و تأثر شديد از ادامه اين روند، مراتب تسليت و همدردي عميق خويش را خدمت آناني تقديم مي کنم که عزيزان شان را بدون جرم و تقصير، در اثر حوادث گوناگون؛ تحت نام جنگ کوچي و بومي در بهسود؛ يا در اثر انفجار و انتحار، و يا در اثر بمباران هاي هوايي و ساير حوادث ناشي از جنگ، در کابل و ولايات کشور، از دست داده اند.
هموطنان عزيز!
من در زندگي سياسي خود، از يک سلسه اصول پيروي مي کنم. از نظر من وحدت ملي و تعامل مثبت با همه اقوام افغانستان يک اصل تغيير ناپذير است. همچنان تأمين عدالت اجتماعي و دفاع از حقوق اقوام محروم اين کشور، اصل ديگري است که چشم پوشي از آن، در کيش سياسي من هرگز جواز ندارد. و البته اين دو اصل، نه در تضاد با هم، بلکه لازم و ملزوم يکديگر اند. ما زماني مي توانيم وحدت ملي داشته باشيم و با يکديگر به تعامل مثبت برسيم که حقوق يکديگر را به رسميت بشناسيم. حرکت عقلاني و آرام نيز در زندگي سياسي من يکي از اصول ثابت بوده است. من از شعله ور ساختن احساسات قومي و مذهبي پرهيز مي کنم؛ زيرا مي ترسم که مبادا، شرار آن، بر خرمن همه ملت افغانستان آتش اندازد. من در حقيقت، نه قوميت گرايم و نه قوميت ستيز؛ اما کجاست آن وجدان قضاوتگري که بسان يک قاضي منصف، اين حقايق را درک و به آن اذعان نمايد. من مشکلات مردم را بيشتر از ديگران ميدانم؛ اما همواره سعي مي کنم، به دور از شعار زدگي هاي معمول، با رويکرد منطقي در جهت حل آن تلاش نمايم.
من مشکلات دولت را نيز بهتر از هر کسي ديگر ميدانم و در اين زمينه آنقدر درد دل دارم که مي ترسم کسي را ياراي شنيدن آن نباشد. به همين دليل، شايد بسياري از دردهايي که در سينه ام نهفته است، ناگفته با من به سينه خاک منتقل شوند.
روحيه تعامل مثبت با همه اقوام و در عين زمان دفاع از حق اقوام محروم، از يکسو برايم آرامش و قوت قلب مي دهد؛ اما از سوي ديگر، زمينه اي را فراهم مي کند که عناصر مريض و استفاده جو، مانند دو تيغه قيچي، از دو سوي، مورد حمله ام قرار دهند. عده اي از اين جهت که به زعم شان قوم گرا نيستم؛ و عده ديگر از اين جهت که به زعم شان قوم گرايي مي کنم. نشانه هاي بارز هردو مورد را شما در اين روزها حتی در خانه ملت مي بينيد.
خواهر و برادر!
در طول 35 سال مبارزات سياسي، تمام حرکت هايم بر محور اصول فوق الذکر دور زده است. اگر در دوران جهاد و مقاومت به سنگر رفتم؛ اگر در فصلي پس از طالبان عضويت دولت را پذيرفتم؛ اگر به تعبير زيباي پيشواي آزادگان؛ خار در چشم و استخوان در گلو، خموشانه در برابر سيلي از فشارها و تهمت هاي عده اي از نا مردان و نامردمان، تنها به اداي مسؤوليت خود فکر کردم، و اکنون هم که تلاش در جهت حل بحران کوچي و مردم بومي به عنوان يک وظيفه انساني، اسلامي و وطني در مقابلم قرار گرفته است، جز تأمين عدالت اجتماعي و تأمين صلح و ثبات، انگيزه ديگري ندارم.
البته واقعيت اين است که بحران ناشي از حمله کوچي ها، نتيجه کوتاهي آشکار ارگانهاي ذيربط دولتي است. و اين موضوع، جاي تأسف مضاعف دارد؛ اما واقعيت ديگر اين است که همزمان با حمله کوچي ها، اقدامات عاجل و مؤثر صورت گرفت. طرح جدي مسئله در جلسه کابينه و سفر هفته گذشته اينجانب، در رأس يک هيأت بلندپايه دولتي در محل حادثه و توافقاتي که در جريان آن سفر به عمل آمد، گام مهمي بود، در جهت مهار کردن اين بحران. اکنون جاي خوشحالي است که گام دوم، براساس فيصله آن هيأت، توسط رئيس جمهور برداشته شده است. حکم جديد رئيس جمهور، سرآغاز حل اساسي اين معضل ديرينه به حساب مي رود.
هموطنان عزيز!
با توجه به نگراني هاي ناشي از کندي تطبيق حکم رئيس جمهور، من تصميم گرفته ام که دوباره به مرکز بحران يعني بهسود سفر کنم. هدف اساسي اين سفر، پيگيري فعال مرحله دوم فيصله هاي دولت و تطبيق حکم رئيس جمهور است. من در اين سفر، تا زماني در کنار مردم خواهم بود که از حل بحران اطمينان کامل حاصل نمايم؛ و اما از آنجا که تجربه ثابت کرده است، در زمانه پر آشوبي که ما زندگي مي کنيم، امکان دارد هر حرکتي از سوي عده اي از بدانديشان، وارونه جلوه داده شود، اين پيام را انتشار ميدهم. اين پيام، براي روشن شدن اذهان مردم است؛ براي آگاهي نسل امروز و فرداي ما است. و بالاخره، اين پيام براي تاريخ است. من به مرکز بحران مي روم؛ اما نه براي تشديد بحران؛ نه براي جنگ؛ نه براي خونريزي؛ نه به دليل قومگرايي؛ نه براي پيروي از هواهاي نفساني؛ نه براي شهرت طلبي؛ نه براي تلف کردن حق اين، يا آن طرف منازعه. من مي روم تا گام هرچند کوچکي در مسير اصلاح بردارم و يا اينکه حداقل خود را با مشکلات مردم شريک سازم. و اين درسي است که مکتب ما به ما داده است. خطبه زيباي امام حسين؛ زماني که ايشان از مدينه به طرف مکه ميرفت، هم اکنون نصب العين من است: «اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ....»
ملت شريف افغانستان!
نکته ديگري که مي خواهم با صراحت اعلام کنم اين است که حمايت از روند جديد و حمايت از حضور جامعه جهاني به منظور نهادينه سازي اين روند، جزء پاليسي اساسي ما است. عزيمت من به بهسود نيز، اساساً در امتداد همين پاليسي قابل تعريف است. من معتقدم که بحران بهسود و بحران هاي مشابه، علاوه براينکه باعث تباهي مردم مي گردد، اين روند را نيز متزلزل مي سازد و در صورت تزلزل اين روند، هيچ يک از ارزشهاي جديدي که بنيان نهاده شده است، پا برجا نخواهد ماند.
من از رئيس جمهور، به دليل تلاش هاي صادقانه شان در جهت حل اساسي ماجراي کوچي و مردم بومي قدرداني مي کنم. ضمنا از جناب ايشان تقاضا مندم تا در جهت تطبيق حکمي که اخيراً صادر کرده اند نيز، توجه جدي مبذول دارند. همچنان از ملت شريف افغانستان، شخصيت هاي سياسي، رهبران احزاب و نمايندگان مردم در خانه ملت آرزو دارم که ضمن طرح معقول و مدني خواست شان، مبني بر تطبيق حکم رئيس جمهور، حمايت از روند جديد را به حيث يک اصل در نظر داشته باشند.
در پايان، يکبار ديگر تأکيد ميکنم که در اين مرحله، هيچ چيزي من را قانع نمي تواند؛ جز تطبيق فيصله دولت و حکم مقام رياست جمهوري مبني بر خروج بي قيد و شرط کوچي ها از تمام مناطق مورد منازعه، بازگشت آبرومندانه مهاجرين و جبران خسارات وارده به طرفهاي درگير. و احياناً اگر زماني، بر خلاف حکم رياست جمهوري و بر خلاف فيصله دولت، بازهم بحران ادامه پيدا کند و خداي ناخواسته خوني بر زمين بريزد، ترجيح ميدهم، نخستين قطره هاي خوني که بر زمين مي ريزد، خون من، به عنوان معاون رئيس جمهور باشد.
والسلام عليکم و رحمت الله و برکاته
محمد کريم خليلي
معاون رئيس جمهور و رهبر حزب وحدت اسلامي افغانستان
کابل- دوم جوزاي 1389
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر