۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

سر انجام ، نهایی نشدن نتایج انتخابات پارلمانی ولایت غزنی رنگ قومی گرفت!

نمایندگان ولایت غزنی و شماری دیگر از نمایندگان هزاره ها که به مجلس دوم راه یافته اند، تاخیر اعلام نتایج نهایی این ولایت از سوی کمیسیون انتخابات را غیر قانونی خوانده و خواستار اعلام فوری آن شده اند.

کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان، به استثنای ولایت غزنی نتایج نهایی تمامی ولایات دیگر را اعلام کرده است.

این کمیسیون علت اعلام نشدن نتایج نهایی ولایت غزنی را "مشکلات تکنیکی"(فنی) خواند و سخنگوی این کمیسیون تاکید کرد که نتایج نهایی این ولایت نیز به زودی اعلام خواهد شد.

ولایت غزنی در مجلس نمایندگان یازده کرسی دارد، فهرست نتایج ابتدایی این ولایت نشان می دهد که همه این یازده کرسی را نامزدانی از قوم هزاره به خود اختصاص داده اند و از پشتونهای غزنی کسی در مجلس نمایندگان راه نیافته است.

شماری از نمایندگان هزاره ها که به عنوان اعضای کمییته صیانت از آراء مردم غزنی در یک کنفرانس خبری شرکت کرده بودند، اعلام کردند که "آنها در یک گردهمایی بزرگ که از سوی احزاب سیاسی و حلقات مختلف هزارها تشکیل شده بود، به عنوان اعضای این کمیته انتخاب شدند."

احمد بهزاد نماینده هرات، جعفر مهدوی و عالمی بلخی نمایندگان کابل، اسدالله سعادتی نماینده دایکندی، حاجی محمد عبده نماینده بلخ و همه نمایندگان غزنی عضو این کمیته هستند. اعضای این کمیته می گویند، استدلال کمیسیون انتخابات برای اعلام نتایج ولایت غزنی به دلیل "مشکلات فنی" پذیرفتنی نیست.

عبدالقیوم سجادی نماینده غزنی در مجلس پیشین که این بار نیز اسمش در فهرست ابتدایی نمایندگان غزنی دیده می شود در این کنفرانس خبری گفت: "اظهارات آقای رئیس جمهور که خواستار چاره اندیشی در باره ولایت غزنی مبنی بر مصلحت اندیشی برای تامین وحدت ملی شده بودند از همان آغاز برای ما نگران کننده بود، باور ما این است که بهترین راه تامین وحدت ملی، حاکمیت قانون و پاسداری از آن است."

آقای سجادی افزود: "اگر خدای نخواسته دستبردی درنتایج صورت بگیرد ما آن را به مفهوم دفن روند دموکراتیک در افغانستان می دانیم. هرنوع مهندسی که در آراء ولایت غزنی صورت بگیرد، به مفهوم، آغاز یک بحران ملی در افغانستان خواهد بود. اگر با استناد به مسایلی چون رعایت ترکیب قومی دستبرد صورت بگیرد چنین چیزی در همه سطوح و مناطق کشور سرایت خواهد کرد. جامعه تشیع و هزاره ها در اجتماع بزرگی تصمیم گرفتند که نسبت به این مساله و عواقب آن هشدار دهند." احمد بهزاد از دیگر اعضای کمیته صیانت از آرای غزنی گفت، تاکید رئیس جمهوری مبنی بر رعایت ترکیب قومی، مبنای قانونی ندارد، زیرا به گفته او در قوانین افغانستان به صراحت یا به اشاره ذکر نشده است که باید ترکیب قومی نمایندگان پارلمان در حوزه های انتخاباتی حفظ و رعایت شود.


آقای بهزاد افزود: "براساس قانون اساسی افغانستان، هر نماینده مجلس بدون در نظر داشت اینکه از کدام حوزه انتخاب شده، مذهبش چیست و به کدام زبان سخن می گوید، وقتی در یک حوزه انتخاباتی برنده شد، نماینده تمام مردم افغانستان است، پس در این صورت چگونه هزاره های غزنی نمی توانند از پشتونهای این ولایت یا مردمان مناطق دیگر نمایندگی کنند؟ اگر معیار آقای کرزی را بپذیریم که هزاره های غزنی نمی توانند از پشتونهای غزنی نمایندگی کنند، پس خود جناب ایشان هم به عنوان یک پشتون نمی تواند از اقوام دیگر افغانستان نمایندگی کند".

احمد بهزاد گفت او به نمایندگی از کسانی که اورا به عنوان عضو کمیته صیانت از آراء غزنی برگزیده اند هشدار می دهد که ابطال نتایج ولایت غزنی، نه تنها منجر به ابطال کل انتخابات "بلکه منجربه ابطال نظام در افغانستان خواهد شد و مردم مصمم هستند با استفاده از رویشهای قانونی به صورت گسترده دست به اعتراض بزنند.


منبع : بی بی سی .

۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

بحث ، پيرامون علم امام معصوم (عليه السلام )


علم غيب امام ؛ 

مقدمه:

علم غيب يک بحث برون ديني دارد و يک بحث درون ديني .بحث برون ديني اش با حس گرايان و تجربه گرايان است .آنها ادراک بشري را محدود به حس و تجربه مي دانند و منکر هرگونه ادراک ديگر حتي منکر ادراک عقلي اند تا چه رسد به ادراک غيبي ؛ درحالي که اگر اين محدوديت را بپذيريم ؛ راه رسيدن به علم و دانش به روي بشريت بسته مي شود و حتي علوم تجربي هم عقيم مي ماند. علم غيب با اين رويکرد از حوزه اي بحث خارج و مربوط به مباحث شناخت شنا سي است .

بحث درون ديني علم غيب:

بحث درون ديني علم غيب در قلمرو اسلام انجام مي شود .از الفباي مکتب تشيع اين است که پيامبر، امام و اولياي خاص خدا از علم غيب برخوردارند. در مقابل دست‌کم گروهي از اهل سنت اين علم را محدود به خدا مي دانند و مي گويند : اعتقاد به علم غيب ديگران باطل و با اسلام در تضاد است .

محمد بن عبدالوهاب مي گويد: هرکه ادعا ي علم غيب حتي دريک مورد کند ؛ طاغوت است.
طاغوت يعني معبود باطل وخداي دروغين . اين سخن براساس اين باور است که علم غيب از شئون خدائي است پس کسي که ادعاي علم غيب کند؛ در واقع ادعاي خدائي کرده است و بايد او را خداي دروغين گفت.

دهلوي مي گويد: اعتقاد شيعيان به اين که امام بايد علم غيب داشته باشد؛ برگرفته از نصاري است.

احسان الهي ظهير: آگاهي امامان از چيزهاي که ديگران نمي دانند؛ انديشه يهودي است .
خطيب: شيعيان براي پيشوايان خود چيزهاي ادعا مي کنند که خود آن پيشوايان چنين ادعائي نداشتند؛ از قبيل برخوردار بودن از علم غيب و بالا تر بودن از بشريت .

علم غيب چيست ؟

آيا علم غيب محدود به حريم خدا است ؟ آيا اعتقاد به علم غيب ديگران باطل و در تضاد با اسلام است؟ آيا اعتقاد به علم غيب ديگران اختصاص به شيعيان دارد؟ اين نوشتار در صدد ارائه پاسخ به اين پرسش هاي مهم و اساسي و حل شبهات ديگر در اين زمينه است.

معناي غيب:

غيب به معنای پنهان در برابر شهادت به معناي پيداست . اين واژه درمورد چيزي به کار مي‌رود که نهان از ادراک ظاهري و يا ادراک باطني بشر عادي باشد. از اين رو آگاهي از غيب را که ادراک باطني غير عادي است آگاهي سوم نيز گفته اند. براين اساس ، غيب يک معناي نسبي دارد و داراي مراتب مختلف است .

مراتب معناي غيب:

مرتبه اولش ؛ اين است که چيزي به حس و تجربه نگنجد بلکه از راه عقل و ادراک باطني شناخته شود ؛ از قبيل خدا، قيامت، وحي آسماني و... چنانکه همين معنا در آيه کريمه «الذين يؤمنون بالغيب». مقصود است، اين مرتبه از معناي غيب موضوع بحث نيست .

مرتبه دوم؛ از معناي غيب که موضوع بحث را تشکيل مي دهد اين است که حتي دور از دسترس عقل و ادراک باطني بشر عادي باشد و ازراه اسباب عادي و مجاري علمي به دست نيايد .

بنابراين، آگاهي علمي از اسرار نهان افراد و حوادث پشت پرده علم غيب نيست چه از طريق علوم جديد ؛ از قبيل تله پاتي و ذهن خواني باشد يا از طريق علوم غريبه ؛ از قبيل رمل،جفر، استخدام جن و... علم غيب، علم خدا دادي است که از راه وحي ، الهام و رؤياي صادقه و.. به دست مي آيد .

نمونه: گاهي انسان از سرگذشت اقوام وملل گذشته از را ه مطالعه تاريخ آگاه مي شود، اين علم غيب نيست. اما گاهي از سرگذشت آنها از طريق وحي ، الهام و دل آگاهي و.. باخبر مي شود اين علم غيب است .
آيا علم غيب منحصر به خداست؟

از نظرعقلي، علم به هرمعلومي، نيازمند به احاطه اي وجودي وعلمي به آن است .روشن است که جزخدا کسي ديگر ،چنين احاطه اي به همه عالم ندارد.شعاع وجودي وعلمي غير خدا محدود است وبسياري از چيزها از دسترس ادراک او دورمي باشد. بنابراين غير خدا بخودي خود نمي تواند آگاه از همه امور پيدا و پنهان باشد ولي مي شود که خدا چنين آگاهي فراگير را به او افاضه کند.

نتيجه ای اين دليل عقلي اين است که علم غيب بالاصاله وبالذات محدود به خداست اما مي شود که غير خدا هم بالعرض وبالتبع، از اين علم برخوردار شود.

آيا خدا علم غيب رابه ديگران افاضه کرده است ؟پاسخ اين پرسش را ازنظراسلام نمي توان جزاز راه مراجعه به قرآن و سنت يافت.

علم غيب درقرآن:

درقرآن کريم ، آيات مختلفي دراين زمينه وجود دارد:

1- گروهي ازآيات ، علم غيب را براي خدا ثابت مي کند بدون اين که نظر به اثبات

يا نفي آن ازديگران داشته باشد.

2- گروه ديگر، علم غيب را محدود به خدا وازديگران نفي ميکند .

3- گروه سوم علم غيب را براي غير خدا هم ثابت مي کند .


روشن است که نمي توان نظرقرآن را جزازراه بررسي وجمع بندي همه آيات به دست آورد .کسي که تنها با استناد به برخي از آنها مطلبي را به قرآن نسبت دهد ؛ راه باطل را طي نموده ودرواقع به قرآن کريم جفا کرده است.

گروه اول؛ اثبات علم غيب براي خدا:

ازنام هاي نيکوي خداوند که بارها درقرآن آمده ؛ «عالم الغيب والشهادة» است، يعني اوبه پيدا وپنهان آگاه است.هيچ چيز ازخدا پنهان نيست. ريز ترين ذره دراعماق زمين هم براي اوپيداست. تقسيم اشياء به غيب وشهادت درباره ای خدا معنا ندارد. همه اشياء براي او مشهود است. بنا براين معنای علم غيب خدا اين نيست که خدا چيزهايي را که ازاوغائب است مي داند بلکه معنايش اين است که آنچه را ازديگران غائب است اومي داند. درواقع بازگشتش به اين معنا است که آنچه براي ديگران ناپيدا است براي خدا پيدا است ، چنانکه امام علي (ع) فرموده است :کل سرٍَعندک علانية وکل غيب عندک شهادة. هر رازي درنزد توآشکار وهر پنهاني درنزد توپيدا است.

نام نيکوي ديگرخداوند که آنهم بارها درقرآن آمده ؛«علاَم الغيوب» است.يعنی بسيار داناي امورپنهان .

دراين آيه ، مبالغه وزياده گويي نسبت به عالم به کار رفته است ودرآيه اي ديگر نسبت به معلوم :« وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ‏» تاي «غائبة» براي مبالغه است .معناي آيه چنين مي‌شود : هيچ چيز بسيار پنهاني درآسمان وزمين نيست مگراينکه درکتاب آشکار است. کتاب آشکار ، مظهر علم خداست ؛ خدائي که پنهان ترين پنهان هم ازديد او پنهان نيست .

درجاي ديگر اين مطلب را به گونه اي ملموس تري بازگو نموده است :«فانه يعلم السر واخفي » پس همانا او راز دروني ومخفي ترازآن را مي داند .

درتفسير اين آيه آمده است .راز دروني اين است که انسان خودش آن را مي داند وازديگران پنها ن مي کند . مخفي تراز راز دروني چيزي است که حتي خود انسان هم نمي داند يکباردرذهن اوخطورکرده ، بعد آن را فراموش نموده است .اکنون درذهن ناخود آگاه او وجود دارد وخدا آن را مي داند .

گروه دوم ؛ محدوديت علم غيب به خدا:

قرآن کريم درآيات متعددي ، علم غيب را محدود به خدامي داند وآن را بادوزبان مختلف بازگو مي کند :

1- انحصارعلم غيب درخدا:« قل لايعلم من في السموات والارض الغيب الاالله » بگو هيچ کس درآسمانها وزمين غيب راجز خدا نمي داند.

درآيه ديگر مي فرمايد :وعنده مفاتح الغيب لايعلمها الاهو. تنها نزد خدا است گنجينه ها يا کليد هاي غيب که آنها را جزخدا نمي داند.

2- نفي علم غيب ازديگران : قرآن کريم به پيامبر اسلام (ص) دستور ميدهد :« قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ »؛ بگو : به شما نمي گويم که نزدم گنجينه هاي خدا است ، نمي گويم که من غيب را مي دانم ونمي گويم که من فرشته ام. درجاي ديگرهمين مطلب را از زبان حضرت نوح مي گويد :« وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْب ....»‏

براساس اين آيات حتي پيامبران ازعلم غيب برخوردارنبودند تا چه رسد به ديگران . باتوجه به همين دسته ازآيات ، محمد بن عبدالوهاب مي گويد : پيامبران ازادعاي علم غيب برائت مي جستند ؛ درحالي که طاغوت هاي زمان ما آن را ادعا مي کنند .

روشن است که اين قضاوت عجولانه وبدون درنظر گرفتن ساير آيات است ونمي توان آن را به قرآن نسبت داد. پس بايد دسته سوم ازآيات قرآن را هم بررسي کرد وآن گاه نتيجه گيري نمود .

گروه سوم ؛ اثبات علم غيب براي غيرخدا:

قرآن کريم درعين اينکه علم غيب را محدود به خدا مي داند ؛ درموارد متعددي آن را براي غير خدا هم ثابت مي کند :« عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ‏.» ؛ اوداناي غيب است پس هيچ يکي را برغيبش آگاه نمي سازد جزکسي را که بپسندد ازقبيل پيامبر.
اين آيه ، حصر علم غيب را که درآيات پيشين بود مي شکند وآن را ازطريق افاضه ای خدا براي ديگران هم ثابت مي کند. درعين حال حصر ديگري ايجاد مي کند : افاضه علم غيب به کساني اختصاص دارد که مورد پسند خدا باشند .سپس پيامبررا به عنوان نمونه اي روشن ازآنها معرفي مي کند .

درآيه ديگري که به همين مضمون است مي فرمايد:« وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ... » ‏ ؛ نيست خدا که شما را به غيب آگاه سازد ولي ازپيامبرانش کسي را که بخواهد ( براي آگاهي ازغيب ) برمي گزيند ،.به ديگر سخن ، خدا علم غيب را دراختيار هرکسي قرارنمي دهد بلکه براي اين کار ازميان شما افراد ي را گلچين مي کند .

دراين دوآيه به طور کلي علم غيب را براي غير خدا ثابت مي نمايد . درآيات ديگر علم غيب آنها را درموارد جزئي وبرخي ازکارهاي روزمره بازگو مي کند :


1- يکي ازمعجزات حضرت عيسي اين بود که به مردم مي گفت :« وانبئکم بما تأکلون وما تدَخرون في بيوتکم ». شما را ازآنچه مي خوريد ودرخانه هاي خود ذخيره مي کند خبرمي دهم .

2- پيامبراسلام ( ص) يکی اززنهايش را از اسراري که بين آنها بود باخبر ساخت اوپرسيد :« من انبأک هذا» چه کسي تورا ازاين راز آگاه ساخت .آن حضرت درپاسخ فرمود :« نبَأني العليم الخبير». به من خداي دانا وآگاه خبرداد.

3- درداستان حضرت موسي وخضرآمده است : حضرت خضر درسه مورد براساس علم غيب کارهاي شگفت انگيز انجام مي دادکه حتي حضرت موسي ( ع) توان تحمل آنها را نداشت .

4- مادرحضرت موسي( ع) نوزادش را به دستور خداوند به دريا انداخت وازراه وحي والهام مي دانست که فرزندش به اوبرمي گردد وسرانجام به پيامبري مي‌رسد . وهمچنين مريم مقدس ازراه اخبارغيبي ،آ گاه بود که بدون شوهر ، داراي فرزند مي شود وآن فرزندش، پيامبر خدا وداراي معجزات فراوان خواهد بود.


نگاه جامع به علم غيب درقرآن:

روشن شد كه آيات قرآن،درباره اين كه علم غيب محدود به حريم خدا است يانه مختلفند و در ظاهرباهم ناسازگار. براي حل اين ناسازگاري و به دست آوردن نظر قرآن، بايد نگاه جامع به همه اين آيات داشته باشيم و بعد از جمع بندي آنها نتيجه گيري نمائيم. در جمع بندي اين آيات و رفع تعارض بين آنها دو راه حل ارائه شده است:

1- برخورداري از همه ي علوم غيب محدود به خدا است. ديگران فقط از برخي آنها برخوردارند. به ديگر سخن تنها خدا از همه امور غيبي آگاه است، غير خدا به همه آن امور آگاهي ندارد، فقط از بعضي آنها آگاه است. طبق اصطلاح خاص، دسته اي از آيات به نحو سلب عموم، علم غيب را از غير خدا نفي مي كند. دسته اي ديگر به نحو ايجاب خاص علم غيب را براي آنها ثابت مي كند. سلب عموم با ايجاب خاص در تضاد نيست.

اين راه حل درست به نظر نمي رسد؛ زيرا آن دسته از آيات، علم غيب را به نحو عموم سلب از ديگران نفي مي كند نه به نحو سلب عموم. عموم سلب با ايجاب خاص تنافي دارد. مضمون دسته دوم از آيات گذشته اين نيست كه غير خدا همه علوم غيب را نمي داند تا با اثبات برخي از آن علوم براي آنها در تضاد نباشد. مضمون آن دسته از آيات اين است كه غير خدا از هيچ يكي از علوم غيب برخوردار نيست پس با اثبات برخي از آن علوم براي آنها در تضاد مي باشد.

2- علم غيب همانند علوم ديگر بر دو گونه است: يكي بالذات و بالاصاله و ديگري بالعرض و بالتبع. علم غيب بالذات؛ يعني عالم، به خودي خود داراي علم غيب است، بدون اين كه ديگري به او داده باشد. چنين علم غيبي منحصر به خدا است،‌ زيرا تنها اوست كه احاطه وجودي و علمي به همه عالم دارد. ديگران به خودي خود از علم غيب برخوردار نيستند، چون احاطه و ابزار علمي شان محدود است. علم غيب آنها از راه افاضه خدا است.

اين راه حل را مي توان از برخي آيات پشين هم استفاده كرد:« عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الامن ارتضي من رسول ». او داناي غيب است پس برغيبش هيچ يكي را آگاه نمي سازد مگر كسي را كه بپسندد؛ از قبيل پيامبر. روشن است كه اين آيه علم غيب را براي ديگران از راه افاضه خدا ثابت مي كند.

نتيجه گيري :

بابرسي هر سه گروه از آيات مربوط به علم غيب روشن شد كه اعتقاد به علم غيب خدا دادي در مورد ديگران با قرآن در تضاد نيست. آنچه با قرآن در تضاد مي باشد اعتقاد به علم غيب ذاتي آنها است كه هيچ مسلماني داراي چنين اعتقادي نيست.


علم غيب در روايات:

از روايات شيعه بخوبي استفاده مي‌شود كه علاوه بر پيامبران، امامان معصوم نيز داراي علم غيب مي‌باشند. روايات ياد شده اين مطلب را با زبان‌هاي مختلف بازگو مي‌كند: امامان از حوادث گذشته، حال و آينده تا روز قيامت آگاهند و هيچ چيزي بر آنها پوشيده نيست، امامان هر گاه بخواهند علم پيدا مي‌كنند، امامان مي‌دانند كه چه زماني از دنيا مي‌روند و بدون اختيار خود از دنيا نمي‌روند، امامان، محدّث و خزانه‌داران علوم الهي‌اند، امامان داراي علم كتاب مي‌باشند و علم كتاب چنان قدرتي به انسان مي‌دهد كه وزير سليمان با برخورداري از بخش ناچيز آن توانست، تخت ملكه سبا را پيش از يك چشم به هم زدن حاضر كند ، امامان از ضمير دل‌هاي مردم و، احوال شيعيان خود آگاهند، امامان، از تمام علوم فرشتگان و پيامبران الهي برخوردارند، خدا به امامان همانند حضرت ابراهيم(ع) ملكوت آسمانها و زمين را نمايانده است و...

چنانكه گذشت از مجموع آيات قرآن به دست مي‌آيد كه علم غيب بالذات و بالاصاله مختص به خداست و ديگران فقط از علم غيب بالعرض و بالتبع از راه افاضه خدا برخوردارند؛ به ديگر سخن علم غيب آنها علم خدادادي است نه علم ذاتي.

همين معنا از مجموع روايات هم استفاده مي‌شود بلكه در برخي از آنها به اين مطلب تصريح شده است:

امام علي(ع) روي منبر از حوادث آينده خبر مي‌داد. يكي از يارانش گفت: يا اميرالمؤمنين تو از علم غيب برخورداري؟ آن حضرت لبخندي زد و فرمود: اين، علم غيب نيست بلكه فراگيري علم از عالم (پيامبر(ص))است. همانا علم غيب، علم به روز قيامت و... است .

امام صادق(ع) فرموده‌اند: همانا خدا داراي دو علم است: يكي علمي كه در نزد اوست و هيچ كسي از آفريده‌هايش را به آن آگاه نكرده است و ديگر علمي كه به فرشته‌ها و پيامبرانش داده است. اين علم به ما اهل بيت رسيده است.

ابو مغيره مي‌گويد: من و يحيي بن عبدالله نزد امام كاظم(ع) بوديم. يحيي گفت: فدايت شوم! همانا مردم گمان مي‌كنند كه تو داراي علم غيب هستي آن حضرت فرمود: منزه است خدا! دست خود را روي سرم بگذار پس سوگند به خدا كه هيچ مويي در سر و بدنم نمانده است جز اين كه در اثر اين سخن راست شده است سپس فرمود: سوگند به خدا كه آنچه ما داريم جز ميراثي از پيامبر خدا(ص) نيست .

معلوم است كه آنچه در اين روايات نفي شده علم غيب ذاتي است نه آن علم غيبي‌اي كه از سوي خدا به پيامبر(ص) افاضه شده و از آن حضرت به امام رسيده باشد.

ظاهرا در آن زمان، علم غيب به طور مطلق، ظهور در علم غيب ذاتي داشته است؛ از اين رو آن را به غير خدا نسبت نمي‌دادند، چنانكه از مرحوم شيخ مفيد نقل شده است: همانا امامان معصوم از ضمير دل‌هاي بعضي از بندگان و حوادث آينده آگاه بودند. البته اين نوع آگاهي از شرايط امامت نيست بلكه آن را خدا از باب لطف و تثبيت مقام امامت به آنها داده است. اما اين كه به طور مطلق گفته شود كه امامان داراي علم غيب بودند، سخن نارواست زيرا اتصاف به آن تنها در خور كسي است كه بخودي خود علم داشته باشد نه اين كه علمش را از ديگري گرفته باشد و چنين كسي جز خداي عزّ و جلّ نيست.

بعضي‌ها با توجه به اين روايات كه در باب علم امام(ع) وارد شده نسبت‌هاي ناروايي به شيعيان داده‌اند. برخي از آن‌ها در آغاز اين بخش گذشت و برخي ديگرشان اينجا آورده مي‌شود:

محبّ الدين خطيب مي‌گويد: كليني در كتاب كافي كه در نظر آنها از همان جايگاه صحيح بخاري در نظر مسلمانان برخوردار است، امامان دوازده‌گانه را چنان توصيف مي‌كند كه آنها را در حدّ بت‌هاي يوناني در دوران بت‌ پرستي بالا مي‌برد؛ از قبيل اين كه امامان از تمامي علوم فرشته‌ها و پيامبران برخوردارند، امامان مي‌دانند چه زماني از دنيا مي‌روند و بدون اختيار خود از دنيا نمي‌روند، امامان از گذشته، حال و آينده آگاهند و...

عبدالله قصيمي مي‌گويد: امامان در نظر شيعيان از گذشته، حال و آينده آگاهند، هر گاه بخواند، علم پيدا مي‌كنند و آنها مي‌دانند كه چه زماني از دنيا مي‌روند و... پس امامان از ديدگاه شيعه از مقام نبوّت و پيامبري برخوردارند كه به سوي آنها وحي مي‌شود و همچنين از ديدگاه آنها امامان در برخورداري از علم غيب همتاي خدايند؛ در حالي كه همه مسلمانان مي‌دانند كه حتي پيامبران هم در اين جهت همتاي خدا نبوده‌اند. آيات، روايات و سخنان پيشوايان دربارة اين كه جز خدا از علم غيب برخوردار نيست در حدّ تواتر است.

در مباحث گذشته روشن شد كه آنچه مختص به خداست علم غيب ذاتي است و هيچ مسلماني اعتقاد به چنين علم غيبي براي غير خدا ندارد. علم غيب ديگران، علم غيب خدادادي است. اين نوع علم غيب و همچنين نزول فرشته‌ها و وحي غير رسالي اختصاص به پيامبران ندارد؛ چنانكه گذشت مادر موسي و عيسي از راه وحي و گزارش فرشته‌ها از امور غيبي آگاه بودند. پس اعتقاد به علم غيب امام از راه وحي، ملازم با اعتقاد به پيامبري او نيست.

در همين رواياتي كه آنها بر ضدّ شيعيان استناد كرده‌اند تصريح شده است: همانا خدا با كتاب آسماني شما، كتاب‌هاي آسماني را و با پيامبر شما، پيامبران الهي را خاتمه داده است.

افزون بر اين، اعتقاد به علم غيب ديگران اختصاص به شيعيان ندارد بلكه در منابع اهل سنت نيز در موارد متعددي علم غيب براي غير خدا ثابت شده است. گويا اين عده از اين منابع ناآگاه بوده‌اند يا خود را به ناآگاهي زده‌اند.

وجود محدّث در اسلام:

اصل اين كه در امت اسلامي همانند امت‌هاي پيشين، محدّث وجود دارد، مورد اتفاق شيعه و سني است گرچه در مصداق آن هر دو گروه با هم اختلاف نظر دارند.

محدث را چنانكه خواهد چند معنا كرده‌اند:

1. محدث كسي است كه بر او الهام مي‌شود.

2. محدث كسي است كه با او فرشته‌ها سخن مي‌گويند.

3. محدث كسي است كه سخن فرشته‌ها را مي‌شنود و در گوش يا دل او نقش مي‌بندد بدون اينكه او را ببيند.

محدث به هر يكي از اين معاني باشد از علم غيب برخوردار است پس همانگونه كه وجود محدّث در اسلام مورد اتفاق است وجود عالم به غيب نيز مورد اتفاق خواهد بود.

مصداق محدّث از ديدگاه شيعه:

امام باقر(ع) فرموده‌اند: محدّث كسي است كه سخن فرشته‌ها را مي‌شنود بدون اين كه چيزي را ببيند بلكه در گوش و دل او نقش مي‌بندد.

نمودهاي عيني محدّث به اين معنا عبارتند از:

1. امامان معصوم. امام رضا(ع) فرموده‌اند: «الائمة ... محدثون» .
امامان، محدّث مي‌باشند.

حكم بن عيينه مي‌گويد: از امام سجاد(ع) پرسيدم: آيا علي(ع) محدّث بود؟ فرمود: بلي و هر امامي از ما اهل بيت(ع) محدّث است.

2. فاطمه زهرا(س). سليم شامي مي‌گويد: از محمد بن ابي بكر پرسيدم: آيا علي(ع) محدث بود؟ گفت: بلي و فاطمه(س) نيز محدّث بود . بر اين اساس يكي از لقب‌هاي حضرت فاطمه(س) محدّثه است.

امام صادق(ع) فرموده‌اند: همانا فاطمه(س) بعد از پيامبر خدا(ص) هفتاد و پنج روز زنده بود. غم و اندوه شديد او را فرا گرفت. جبرئيل امين نزدش مي‌آمد. او را تسليت مي‌گفت، از احوال و جايگاه پدرش و آنچه بعد از فاطمه(س) براي ذريه‌اش اتفاق خواهد افتاد، خبر مي‌داد و علي(ع) آن‌ها را مي‌نوشت.

3. سلمان فارسي. امام صادق(ع) فرموده است: علي(ع) محدث بود و سلمان نيز محدّث بود.

مصداق محدّث از ديدگاه اهل سنّت:

در صحيح بخاري به نقل از ابو هريره آمده است كه پيامبر اسلام(ص) فرموده‌اند: «لقد كان فيما قبلكم من الامم محدّثون فان يك في امتي احد فهو عمر» . همانا در امت‌هاي پيشين، افراد محدث بودند پس اگر در ميان امتم يكي از آنها باشد آن يكي عمر خواهد بود.

ابن حجر عسقلاني در شرح صحيح بخاري چند معنا را براي محدّث ذكر مي‌كند. يكي از آن معاني، اين است: «محدث: من يلقي في روعه»؛ محدث كسي است كه مطالب در باطنش القا مي‌شود (بر او الهام مي‌شود). سپس مي‌گويد: همين معنا را اين حديث تأييد مي‌كند كه همانا خداوند حق را بر زبان و دل عمر قرار داده است.

قسطلاني در شرحش بر صحيح بخاري مي‌گويد: بخاري مؤلف كتاب گفته است: محدث، كسي است كه حق بر زبان او جاري مي‌شود. بدون اين كه از مقام نبوت برخوردار باشد و خطابي گفته است: محدث كسي است كه مطالب در باطنش القا مي‌شود.

او همچنين مي‌گويد: اين كه پيامبر(ص) فرموده‌اند: اگر در امتم يكي از افراد محدث باشد...، اين جمله براي ترديد نيست؛ بلكه براي تأكيد است؛ چنانكه اگر گفته شود: اگر من دوستي داشته باشم، فلاني است، معناي اين جمله ترديد نيست بلكه تأكيد بر دوستي آن شخص است.
قسطلاني گرچه در اينجا گفته است: اين جمله براي تأكيد است نه ترديد اما در جاي بر خلاف اين مي‌گويد: اين جمله براي توقع و آرزو است. معلوم است كه در توقع و آرزو، شك و ترديد نهفته است. او سپس با صراحت مي‌گويد: گويا پيامبر(ص) از اين عمر محدث است آگاهي نداشته است در حالي كه او چنين بوده و اين امر به وقوع پيوسته است. داستان «يا سارية الجبل» معروف است و همچنين داستان‌هاي ديگر.

مسلم در صحيحش اين حديث را به نقل از عايشه آورده. بعد از ابن وهب نقل كرده است: محدّث، كسي است كه بر او الهام مي‌شود.

نووي در شرح صحيح مسلم مي‌گويد: در تفسير محدّث، علما اختلاف دارند. بعضي گفته‌اند: محدث كسي است كه فرشته‌ها با او سخن مي‌گويد: چنانكه در روايت ديگري به جاي «محدثون»، «مكلّمون» است. مكلمون يعني افرادي كه با آنان از سوي فرشته‌ها سخن گفته مي‌شود.
آن روايت ديگر نيز در صحيح بخاري آمده است: لقد كان في ما قبلكم من بني اسرائيل رجال يكلّمون من غير ان يكونوا انبيأ فان يكن من امتي منهم احد فعمر، قبل از شما در بني اسرائيل مرداني بودند كه با آنها سخن گفته مي‌شد پس اگر از امتم يكي از آنها باشد، عمر خواهد بود.
طحاوي، حديث اول را كه تعبير به«محدّثون» نموده، از صحيح مسلم نقل كرده است. او در تفسير محدث مي‌گويد: محدّث كسي است كه بر او الهام مي‌شود. «فكان عمر ينطق بما ينطق ملهما»؛ عمر هر سخني كه مي‌گفت از راه الهام بود.

سپس طحاوي، نمونه‌اي از الهامات عمر را از زبان خود او مي‌آورد: خدا با من (يا من با خدا) در سه مورد، موافقت داشته‌ايم. يكي از آن موارد اين است كه زن‌هاي پيامبر(ص) بدون حجاب بودند. عمر گفت: هر انسان خوب و بد بر زن‌هاي تو وارد مي‌شود. اي كاش به آنها دستور مي‌دادي كه حجاب را رعايت كنند. سپس آيه حجاب نازل شد.

مرحوم علامه اميني مي‌گويد: ان كان هذا من الالهام فعلي الاسلام السلام؛ اگر اين، الهام باشد بايد با اسلام خداحافظي كنيم و فاتحه‌اش را بخوانيم. آنها چقدر نادانند. بين فضائل و فضايح فرق نمي‌گذارند. اينگونه امور را به عنوان فضائل عمر ذكر مي‌كنند؛ در حالي كه بايد آنها را انكار نمايند؛ زيرا مقام نبوت را پايين مي‌آورد و صاحب رسالت را زير سؤال مي‌برد.

قرطبي مي‌گويد: ابن عباس آيه 52 از سورة حج را چنين قرائت مي‌كرد: «و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبي و لا محدّث...»؛ يعني كلمات«و لا محدّث» را در آيه زياد مي‌كرد. سپس از مسلمه نقل مي‌كند: ما افراد محدّث را طبق قرائت ابن عباس ديديم. آنان كساني‌اند كه اخبار مهمّ غيبي و سخنان حكيمانه باطني داشته‌اند و در گفتار خود معصوم بوده‌اند؛ همانند عمر در داستان «يا سارية الجبل» .

اين داستان را چنين آورده‌اند: عمر سپاهي را به فرماندهي سارية بن زينم به نهاوند ايران فرستاده بود. سپس او روز جمعه‌اي در مدينه خطبه‌هاي نماز جمعه را مي‌خواند. ناگهان سه بار فرياد زد: يا سارية الجبل؛ اي ساريه به كوه پناه ببر! مردم حاضر در نماز جمعه شگفت زده شدند تا اين كه فرستاده ساريه آمد و راز مطلب روشن شد. او گفت: ما از دشمن شكست خورديم. ناگاه سه بار نداي غيبي آمد: اي ساريه به كوه پناه ببر! ما طبق اين دستور غيبي به كوه پناه برديم و سرانجام بر دشمن پيروز شديم. آن نداي غيبي، نداي عمر بود كه باد به گوش ساريه و لشكريانش رساند .

عالمان غيب در منابع اهل سنّت:

روشن شد كه طبق منابع اهل سنت، عمر به عنوان محدّث از علم غيب برخوردار است. افزون بر اين، در منابع مذكور علم غيب براي افراد ديگر هم ثابت شده است. علامه حلّي، اخبار غيبي امام علي(ع) به عنوان يكي از فضائل آن حضرت نام برده است. ابن تيميه در پاسخش گفته: افراد پايين‌تر از علي(ع) نيز از بعضي امور غيبي خبر مي‌دادند. در ميان پيروان خلفاي سه گانه كساني بودند كه چند برابر آن، خبرهاي غيبي داشته‌اند. اما آنان نه شايسته مقام امامت بودند و نه برتر از مردم زمان خود.

در اينجا چند نمونه از كساني كه در منابع اهل سنت، علم غيب براي آنها ثابت شده است، آورده مي‌شود:

1. پيامبر اسلام(ص) فرموده‌اند: انا مدينة العلم و علي بابها... من شهر علم هستم و علي(ع) دروازه اين شهر است پس هر كه قصد ورود به اين شهر را دارد بايد از دروازة آن وارد شود.
چنانكه گذشت از آيات قرآن استفاده مي‌شود: پيامبر(ص) كه شهر علم است از علم غيب برخوردار مي‌باشد پس علي(ع) هم كه دروازه اين شهر است از علم غيب برخوردار خواهد بود.

پيامبر اسلام(ص) فرموده‌اند: «لمّا صرت بين يدي ربّي كلّمني و ناجاني فما علّمت شيأ ً الا علّمته علياً فهو باب علمي»؛ چون شب معراج به مقام قرب الهي رسيدم، پروردگارم با من سخن گفت و نجوا كرد؛ پس هيچ چيزي به من آموخته نشد جز اين كه آن را به علي(ع) آموختم.

ابن ابي الحديد، در شرح نهج البلاغه ذيل خطبه 92، موارد متعددي از علم غيب امام علي(ع) را شمرده است. آن حضرت در اين خطبه فرموده: «سلوني قبل أن تفقدوني...» پيش از اين كه مرا از دست بدهيد، هر چه مي‌خواهيد از من بپرسيد پس سوگند به خدايي كه جانم در دست اوست، هيچ چيزي را از امروز تا قيامت از من نمي‌پرسيد مگر اين كه شما را به آن خبر مي‌دهم.

ابن ابي الحديد مي‌گويد: اين ادعاي علي(رض)، ادعايي خدايي يا پيامبري نيست؛ زيرا خود او مي‌فرمود: من اين علوم را از پيامبر خدا(ص) فرا گرفته‌ام. سپس او چهارده مورد از خبرهاي غيبي آن حضرت كه جامة علم پوشيده است ذكر مي‌كند بعد مي‌گويد: اخبار غيبي حضرت علي(ع) اختصاص به اين موارد ندارد بلكه آن قدر زياد است كه قابل شمارش نيست.

ابن عباس مي‌گويد: «و الله لقد اُعْطِي علي بن ابي ابي طالب(ع) تسعة اعشار العلم و ايم الله لقد شارككم في العشر العاشر» ؛ سوگند به خدا! همانا نُه دهم علم و دانش به علي(ع) داده شده و سوگند به خدا! او در يك دهم علم نيز با شما شريك است.

در بين اصحاب پيامبر(ص) كساني بودند كه داراي علم غيب بودند پس بايد امام علي(ع) كه علمش بمراتب بيشتر از آنها بود، از چنين علمي برخوردار باشد.
2. خذيفة بن يمان گفته است: پيامبر اسلام(ص) مرا از آنچه در گذشته بوده است و آنچه در آينده تا روز قيامت خواهد بود آگاه نموده است.

احمد حنبل در مسندش از ابي ادريس نقل كرده است: از خذيفة بن يمان شنيدم كه مي‌گفت: سوگند به خدا همانا من داناترين مردم به هر فتنه‌اي هستم كه از امروز تا قيامت به وقوع مي‌پيوندد.

3. كعب الاحبار به عمر گفت: تو تا سه روز ديگر از دنيا مي‌روي. چون سه روز گذشت ابولؤلؤ او را مجروح كرد. مردم و كعب الاحبار به عيادت عمر آمدند او گفت: سخن، همان سخن كعب است.

عمر نيز بر اساس خوابي كه ديده بود خبر از مرگ خود داد. بين اين خواب و مجروح شدن عمر، جز يك جمعه نگذشت.

همچنين عثمان از زمان مرگ خود آگاه بود و به مردم خبر مي‌داد. ابن عمر گويد: عثمان صبح همان روزي كه كشته شد به مردم گفت: پيامبر خدا(ص) در خواب ديدم به من فرمود: اي عثمان فردا نزد ما افطار كن! در آن روز، عثمان روزه داشت تا اين كه در همان حال روزه كشته شد.
همچنين عثمان گفته است: ديشب پيامبر خدا، ابوبكر و عمر را در خواب ديدم به من گفتند: صبر پيشه كن پس همانا فردا با ما افطار مي‌كني.

كثير بن صلت گويد: از عثمان شنيدم كه گفت: پيامبر خدا(ص) را در همين خواب ديدم كه فرمود: همانا تو در اين جمعه با ما هستي.

محبّ الدين طبري بعد از نقل روايات مختلف در اين زمينه، اختلاف آنها را چنين توجيه نموده است: عثمان چند بار خواب ديده است گاهي شب و گاهي روز .

4. ابو عمرو بن علوان گويد: روزي به سوي بازار رحبه مي‌رفتم. ناگهان جنازه‌اي را ديدم. دنبال آن راه افتادم تا در مراسم نماز و دفنش شركت نمايم. در اين ميان چشمم به زن نامحرمي افتاد. مرتكب نگاه آلوده شدم. سپس از خدا طلب آمرزش نمودم. به دلم خطور كرد كه به زيارت استادم جنيد بروم. به سوي بغداد رفتم. در حجرة او را كوبيدم. هنوز در را باز نكرده و مرا نديده بود، گفت: اي ابا عمرو وارد شو! تو در رحبه گناه مي‌كني و ما در بغداد برايت آمرزش مي‌طلبيم.

5. محيي الدين محمد بن مصطفي قوجوي حنفي مي‌گفت: هر گاه در معناي آيه‌اي شك مي‌كردم، به خداي تعالي رو مي‌آوردم. سينه‌ام گشاده مي‌شد تا اين كه به اندازه دنيا مي‌گرديد و در آن دو ماه طلوع مي‌كرد. نمي‌دانستم كه آنها چيست سپس نوري آشكار مي‌شد آن نور مرا به لوح محفوظ راهنمايي مي‌كرد آنگاه معناي آيه را از آن به دست مي‌آوردم.

دربارة ابن الصباغ ابوالحسن علي بن حميد گفته‌اند: او كسي را از اصحاب خود قرار نمي‌داد مگر اين كه در لوح محفوظ اسم آن كس در دفتر اصحاب او نوشته شده باشد.
ابن قيم شاگرد ابن تيميه مي‌گويد: در سال 702 كه تاتاري‌ها قصد تهاجم به شام داشتند، ابن تيميه به مردم خبر داد: آنها دچار شكست مي‌شوند. مردم باور نمي‌كردند چون آنها زياد ابراز شك و ترديد نمودند ابن تيميه گفت: خدا در لوح محفوظ نوشته است كه اين بار شكست از آن تاتاري‌ها و پيروزي از آن مسلمانان است.

نتيجه گيري:

روشن شد كه در منابع اهل سنت نيز علم غيب براي غير خدا ثابت شده است. امام علي(ع) دروازه شهر علم پيامبر(ص) است و در موارد متعددي از حقايق پشت پرده خبر داده است. عمر، محدّث بود. همچنين عمر و عثمان از زمان مرگ خود باخبر بودند. حذيفة بن يمان از گذشته، حال و آينده آگاه بود. بعضي با لوح محفوظ در تماس بودند و بعضي هم گناهان ديگران را از راه دور مشاهده مي‌كردند و براي آنها طلب آمرزش مي‌نمودند.

پس اين سؤال جدّي براي انسان مطرح مي‌شود: چرا عده‌اي اثبات علم غيب را براي غير خدا در منابع شيعه برابر با ادعاي خدايي يا پيامبري مي‌دانند اما اثبات آن را در منابع اهل سنت ناديده مي‌گيرند. آيا اين، مصداق مثل معروف «الكيل بمكيالين*» نيست؟! چرا براي شيعيان با يك پيمانه مي‌كشند و براي ديگران با پيمانة ديگر؟!

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

ديدارعلما وفضلاي غير ايراني، با رهبر انقلاب حضرت آيت الله العظمي خامنه اي

در اين ديدار مقام معظم رهبري، در جمع علما وفضلاي غير ايراني در شبستان امام خميني (ره) قم در بخشي ازسخنانش خطاب به طلاب ، وفضلاي غير ايراني فرمودند: شما در ايران غريبه نيستيد ، ميهمان هم نيستيد، صاحب خانه وفرزندان من هستيد! با شنيدن اين جمله موجب گريه شوق وجاري شدن اشك محبت از بعضي چشمان حضار شد.

حضرت آيت الله العظمي خامنه اي با بيان اينكه : با صلاح علم، حلم وتواضع آراسته شده و در موقع لزوم در كشورتان برگرديد، مانند نور افگن موجب روشنايي حقايق شويد.

قابل ياد آوري است كه اين ديدار مخصوص فضلاي غير ايراني بود كه درجامعة المصطفي (ص) العالميه قم اشتغال به تحصيل دارند. در جامعة المصطفي بيش از هفتاد كشورجهان دانش پژوه و پويندگان علم ومعرفت مشغول تحصيل هستند.

۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

مردم جرغي و برجگي فاقد همه اي امكانات ، حتي آنتن موبايل !



قبل ازهمه لازم است براي آشنايي بينندگان محترم ياد آورشوم كه، منطقه اي « جرغي وبرجگي » يكي ازمناطق كوهستاني و دوردست ولايت غزني ولسوالي ناهور است وازجهت جوّي هم نسبتاً سرد سير مي باشد. بالغ بر هفتاد هزار جمعيت و سكنه دارند.

مع الوصف متاسفانه، در طول دو دوره اي دولت جناب آقاي كرزي، هيچ گونه خدمات وامكاناتي در اين منطقه صورت نگرفته است، بلكه از همه اي امكانات روز محروم، حتي از ابتدايي ترين احتياجات زندگي از قبيل مركزدرماني صحي مانند كلينيك، شفاخانه، آنتن موبايل، راه مواصلاتي وسرك هاي پخته كاري شده و مراكزفرهنگي مانند كتابخانه ، خدماتي كمپيوتري واينترنت وغير ذلك، كاملا دست مردم از اين نوع خدمات وامكانات كوتاه هستند.

ازهمه مهمتر درشرايط فعلي وباتوجه به عصر تكنولوژي و وسيله ارتباطي، كه مردم به آنها نياز شديد دارند، وسيله اي ارتباطي تلفن همراه (Mobil ) هستند كه مردم اين منطقه تاهنوز از آن بي بهره و با مشكلاتي فراواني دست وپنجه نرم مي كنند.

به جاي اينكه درهر دقيقه پنج افغاني خرج مكالمه داشته باشند، صد افغاني بلكه بالاتر ازآن به خاطر مكالمه اي تلفن « ثريا » از باب مجبوري، هزينه پرداخت مي كنند ! باتوجه با اين همه جمعيت وكثرت نفوسي كه در اين منطقه زندگي مي كنند، متاسفانه فاقد چنين امكانات هستند، وتعجب از اينكه تاهنوز هيچ كدام از شركت هاي مخابراتي كه تمام مناطق افغانستان را تحت پوشش مخابراتي قرار داده اند در اين ساحه موفق نشده اند كه پايه وآنتن هاي مخابراتي شان را فعال كنند و نزديك به هفتاد هزار يا حد اقل چهل هزار مشترك را سيرويس دهي نمايند.

بنابر اين، بنده كه از نزديك مشكلات و درد دل مردم را جويا شده ام ، همه مي خواهند كه در اين منطقه اي دورافتاده امكانات ذكرشده از جمله، آنتن هاي موبايل فعال شوند. از اين رو از مسؤولين دولتي وهمچنين شركت هاي مخابراتي خواهشمند است كه همانند ساير نقاط افغانستان، خدمات دهي موبايل را بزودي فراهم نمايند.

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

تجليل از بعثت پيامبراعظم (ص) در بين نخبگان افغاني درقم !

 



مراسم  باشکوهی  بعثت  پيامبر رحمت  (ص )  در روز بيست وهفتم رجب شنبه  تاریخ 19/4/ 1389 از ساعت 10 قبل از ظهر

 در مدرسه حجتيه قم، توسط  :  موسسه علمي وفرهنگي عدالت وجمعي از طلاب ولايت غزني برگزارگرديد.

اين مراسم با گردانندگي :   حجت الإسلام  والمسلمین  آقاي علي جان محمدي  و با سخنراني استاد شهیر  عليزاده مالستاني و با


 ميز گرد توسط ميهمانان:  آقای  صادقي زاده نيلي  وكيل ولايت دايكندي در پالمان وهمچنين آقای  احمدي ولسوال مالستان به

پايان رسيد.

برای اطلاع بیشتر....
 

اطلاعيه شوراي علماي جرغي و برجگي در مورد انتخابات پارلماني!

بسم الله الرحمن الر حيم

(واعتصمو ا بحبل الله جميعاً ولا تفرقوا (قران كريم)

همه اي ما مي دانيم كه كشور عزيز ما افغانستان در پيچ و خم هاي فراواني قرار دارد، در گذشته مردم خوب اين سرزمين سر دچار رنج هاي فراوان بوده كه تا كنون هم از تمام رنج ها رهايي نيافته ولي سنت الهي بر آن است كه خود مردم براي به سامان آوردن تمام كار ها اقدام نمايند."إن الله لا يغيير ما بقوم حتي يغيروا ما با نفسهم".


خدا آن ملتي را سروري داد * كه تقديرش بدست خويش بنوشت
به آن ملت سرو كاري ندارد * كه دهقانش براي ديگران كشت

از سوي ديگر اهل تشيع در اين مملكت، محروم از تمام حقوق و مزاياي شهر وندي زندگي كرده مليت هزاره در گذشته زخم هاي فراوان خورده و خاطرات تلخ و تكان دهنده اي در ذهن دارد.

در حال حاضر فرصت خوب و زمينه اي مناسبي براي اهل تشيع و مليت هزاره فراهم گرديده كه در اين زمان درايت و عقلانيت تمام مردم را مي طلبد. از جمله آن زمينه هاي بسيار مهم انتخابات است و همه ما در آستانه انتخابات پارلماني 27سنبله 1389 قرار داريم كه بايد گفت مردم در برابر تعيين سرنوشت خود شان قرار دارند.

مردم جرغي و برجگي بيش از هر مردم حتي در اين زمان نيز با غم و رنج فراوان زندگي خود را سپري مي كنند. همه ما توجه باشيم وحدت بين مردم «منطقه جرغي و برجگي» در پرتو دستورات ديني و مذهبي از ضروريات به شمار مي رود، بايد دانست كه بدون وحدت و هماهنگي كاري از پيش ساخته نمي شود.

زمان زماني است كه تلاش هاي خصوصي و انفرادي بي نتيجه است ولو اينكه اين تلاش ها از مغز همانند بو علي سينا تراوش كرده باشد و دست رستم داستان در كار باشد. " ان يد الله مع الجماعة" در دين مقدس اسلام تأكيد فراوان بر وحدت به مبناي صحيح ديني و اخوت اسلامي شده است، اسلام به جماعت و اجتماع اهميت فوق العاده قائل است و بعضي از مزاياي وحدت از اين قرار است:

الف - پيروزي هر ملت در گرو وحدت است.

ب - سياست و شعور و خرد مندي هر ملت را وحدت آن تمثيل ميكند.

ج - دسترسي به حقوق و گرفتن مزاياي كشوري از راه وحدت است.

د - وحدت سبب مي شود كه قوانين مفيد و موثر بر اساس باور هاي مذهبي جعل گردد و از تصويب قوانين مخرب( بر خلاف پندار هاي مذهبي) جلو گيري شود.

ه - در جمهوري اسلامي وحدت مردم متدين و مؤمين تأمين كننده خواسته هاي ديني و مذهبي بوده و سبب استواري حكومت بر مبناي اعتقادي ميشود.

بنا بر اين تمام مردم شريف و مؤمين مخصوصاً از مناطق جرغي و برجگي به نكات زير توجه جدي

نمايند:

1- حركت هاي سنجيده و عقلاني ثمرات شيرين براي ما بلكه براي نسل آينده ما به بار مي آورد و حركت هاي بيهوده و بر خواسته از اميال حيواني گناه نا بخشودني بوده و موجب ضرر هاي غير قابل جبران است كه به سود دشمنان ملت خواهد شد.

2- تمام ناكامي گذشته مخصوصاً نا كامي در دوره انتخابات پارلماني گذشته به خاطر اختلاف و پراكندگي مردم و هم تعدد كانديدان ولسي جرگه بود كه بايد اين ناكامي تكرار نگردد.

3- اراده راسخ شما در سال گذشته، شما را به مطلوب رساند انتظار ميرود كه در اين بارگسترده تر و پر شور تر و منسجم تر از گذشته بر اساس معاهده بعمل آمده گام بر داشته نتيجه مطلوب را فراهم آوريد.

شركت در انتخابات يك وظيفه و يك تكليف الهي است، كه مراجع عظام تقليد، شركت در رأي گيري و رأي دادن به اشخاص واجد شرايط را واجب دانسته است.

5- راه رسيدن به نتيجه مطلوب قطعه نامه قبلي كه مشتمل بر تعهد عمومي در راستاي انتخابات يك نفر از مجموع جرغي و برجگي كه مورد انتخاب مقدماتي بر حسب تعامل بين دو قوم جرغي و برجگي ميگردد بوده و هست كه تمام مردم هوشيارانه عمل نموده فريب نخورند و بدانند كه ديگر راه ها منجر به ناكامي شما خواهد بود.

6- به تأييد مصوبه مردم نجيب « جرغي و برجگي» در شوراي علماي ولسوالي ناهور مصوبه 1/5/1389 تصريح شده كه تمام مردم تلاش ورزند كه كانديدان به حد اقل ممكن برسد و انباشتگي آرأ و تمركز رأي صورت پذيرد تا از ضياع آرأ مردم جلو گيري شود. در خاتمه اميد است كه مردم اين خطه درخشندگي خود را حفظ نموده و عقلانيت و خرد مندي شانرا به عنوان مثل نيك به نمايش نگذارند و در اين زمان شعور سياسي خود را به ديگران بياموزند.

وسلام عليكم و رحمته الله و بر كاته

۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

چرا معضل كوچي ها، درافغانستان حل نمي شوند؟

باتوجه به فاجعه آفريني كوچي نماها (عشاير) در منطقه مسكوني هزاره جات درافغانستان، كه هرسال اين مسأله تكرار مي شود، متأسفانه منجر به كشته شدن عده اي از مردم بی گناه وغریب کارمی شود، وهمین طور باعث ويراني خانه ها، مزرعه وترك منازل آنها مي شوند. اما جناب رييس جمهور كرزي اين قضيه را ازبالا نگاه مي كند ودرطول دودوره ازحكومتش هيچ گاه به فكر حل اساسي اين معضل نه افتاده است.!

ناگفته پيداست كه هر معلول علتي خاصي خودش را دارد. دو دوره از زمان حكومت آقاي كرزي سپري مي شود، اما چرا به اين معضل فكري اساسي نشده است؟


باتوجه به اينكه يكي از وظايف مهم رييس جمهور سامان بخشيدن به مردمش وصيانت ازحقوق آنهامی باشد. بنابر اين ، سهل انگاري جناب رييس جمهور، وناديده گرفتن اين بحران، مي تواند ‌سوال هاي زيادي را خلق كنند كه از جمله: به چند نمونه اي آن اشاره مي كنم:

1 - به خاطر اين است كه درظاهر با هزاره ها درتعامل است ولي درواقع ازحقوق آنهانمی خواهد حمایت کند؟

2 - به خاطر دست داشتن پشت پرده باکوچی نماهای كه از هم تبار خود آقاي كرزي است؟

حال راه حل اساسي این فاجعه چيست؟

3 – دولت در این زمینه فكري اساسي بكند؟

4 - مردم خودش از حقوق خويش دفاع كنند ؟

5 - به كوچي ها اسكان داده شود؟

6 - هویت کوچی ها مورد شناسایی قرار بی گیرد(چون تاهنوز هویت افغانی بودن بعضی ازآنها به اثبات نرسیده است)

7 - خرید وفروشی که در زمان عبدالرحمن خان صورت گرفته وکوچی ها ادعای آن را دارند، باید سند ملکیت در محکمه ای عدل قضائی به صورت منصفانه و بدور ازهرگونه تعصبات قومی ونژادی زیرنظر جامعه جهانی، باید از لحاظ حقوقی مورد بررسی قرار بی گیرد. که تاچه حد قابلیت ارزش حقوقی را دارد؟ یا اصلا غیر قابل ارزش قانونی وحقوقی است، چون معامله در آن زمان با اجبار و زور انجام شده است. پرواضح است که، در این صورت منشأ اثری حقوقی نخواهد بود.

نیتجه:

رییس جمهور کرزی باید هرچه سریعتر این موضوع را به شکلی منطقی خاتمه دهد. وجلوی کوچی نماها را که در منطقه مسکونی هزاره جات اعزام شده دست به کشتارمردم بی گناه زده اند بی گیرد. چون در غیر این صورت آنها در دنبال گسترش ناامنی وغارتگری کشور است که می خواهد، سراسر افغانستا را بااین نقاب کوچی گری ناامن کنند و به خاک خون بکشند.

باتوجه به وضعیت اسفبار موجود که توسط مهاجمین کوچی نماها،درفضای اجتماعی وسیاسی کشور سایه افکنده است به هیچ وجه به مصلحت کشور نیست .علاوه براین،انتخابات پارلمانی که در پیش روهست با چالش جدی همراه خواهد بود.

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

پيام استاد محمد کريم خليلي، در رابطه با فاجعه بهسود

بسم الله الرحمن الرحيم

ملت شريف افغانستان! دوستداران آزادي،امنيت، عدالت و وحدت ملي!

اجازه دهيد اين پيام را با ابراز تأسف و تأثر آغاز کنم؛ تأسف و تأثر از اين جهت که با وجود کوشش هاي فراوان در جهت تحقق عدالت، تأمين امنيت و مرهم گذاري به زخم هاي التيام نايافته تاريخي، هنوز هم طوفان هاي هولناکي، از هرسو موج برميدارد و هستي مردم ما را به کام خود فرو مي کشاند.

هنوز،هر لحظه اي از زندگي مردم ما، با خون و خشونت همراه است و در هر گوشه اي از افغانستان، جنگ و جفا و انفجار و انتحار فاجعه خلق مي کند و جان انسان اين سرزمين را مي گيرد.

اينجانب، ضمن ابراز تأسف و تأثر شديد از ادامه اين روند، مراتب تسليت و همدردي عميق خويش را خدمت آناني تقديم مي کنم که عزيزان شان را بدون جرم و تقصير، در اثر حوادث گوناگون؛ تحت نام جنگ کوچي و بومي در بهسود؛ يا در اثر انفجار و انتحار، و يا در اثر بمباران هاي هوايي و ساير حوادث ناشي از جنگ، در کابل و ولايات کشور، از دست داده اند.

هموطنان عزيز!

من در زندگي سياسي خود، از يک سلسه اصول پيروي مي کنم. از نظر من وحدت ملي و تعامل مثبت با همه اقوام افغانستان يک اصل تغيير ناپذير است. همچنان تأمين عدالت اجتماعي و دفاع از حقوق اقوام محروم اين کشور، اصل ديگري است که چشم پوشي از آن، در کيش سياسي من هرگز جواز ندارد. و البته اين دو اصل، نه در تضاد با هم، بلکه لازم و ملزوم يکديگر اند. ما زماني مي توانيم وحدت ملي داشته باشيم و با يکديگر به تعامل مثبت برسيم که حقوق يکديگر را به رسميت بشناسيم. حرکت عقلاني و آرام نيز در زندگي سياسي من يکي از اصول ثابت بوده است. من از شعله ور ساختن احساسات قومي و مذهبي پرهيز مي کنم؛ زيرا مي ترسم که مبادا، شرار آن، بر خرمن همه ملت افغانستان آتش اندازد. من در حقيقت، نه قوميت گرايم و نه قوميت ستيز؛ اما کجاست آن وجدان قضاوتگري که بسان يک قاضي منصف، اين حقايق را درک و به آن اذعان نمايد. من مشکلات مردم را بيشتر از ديگران ميدانم؛ اما همواره سعي مي کنم، به دور از شعار زدگي هاي معمول، با رويکرد منطقي در جهت حل آن تلاش نمايم.

من مشکلات دولت را نيز بهتر از هر کسي ديگر ميدانم و در اين زمينه آنقدر درد دل دارم که مي ترسم کسي را ياراي شنيدن آن نباشد. به همين دليل، شايد بسياري از دردهايي که در سينه ام نهفته است، ناگفته با من به سينه خاک منتقل شوند.

روحيه تعامل مثبت با همه اقوام و در عين زمان دفاع از حق اقوام محروم، از يکسو برايم آرامش و قوت قلب مي دهد؛ اما از سوي ديگر، زمينه اي را فراهم مي کند که عناصر مريض و استفاده جو، مانند دو تيغه قيچي، از دو سوي، مورد حمله ام قرار دهند. عده اي از اين جهت که به زعم شان قوم گرا نيستم؛ و عده ديگر از اين جهت که به زعم شان قوم گرايي مي کنم. نشانه هاي بارز هردو مورد را شما در اين روزها حتی در خانه ملت مي بينيد.

خواهر و برادر!

در طول 35 سال مبارزات سياسي، تمام حرکت هايم بر محور اصول فوق الذکر دور زده است. اگر در دوران جهاد و مقاومت به سنگر رفتم؛ اگر در فصلي پس از طالبان عضويت دولت را پذيرفتم؛ اگر به تعبير زيباي پيشواي آزادگان؛ خار در چشم و استخوان در گلو، خموشانه در برابر سيلي از فشارها و تهمت هاي عده اي از نا مردان و نامردمان، تنها به اداي مسؤوليت خود فکر کردم، و اکنون هم که تلاش در جهت حل بحران کوچي و مردم بومي به عنوان يک وظيفه انساني، اسلامي و وطني در مقابلم قرار گرفته است، جز تأمين عدالت اجتماعي و تأمين صلح و ثبات، انگيزه ديگري ندارم.

البته واقعيت اين است که بحران ناشي از حمله کوچي ها، نتيجه کوتاهي آشکار ارگانهاي ذيربط دولتي است. و اين موضوع، جاي تأسف مضاعف دارد؛ اما واقعيت ديگر اين است که همزمان با حمله کوچي ها، اقدامات عاجل و مؤثر صورت گرفت. طرح جدي مسئله در جلسه کابينه و سفر هفته گذشته اينجانب، در رأس يک هيأت بلندپايه دولتي در محل حادثه و توافقاتي که در جريان آن سفر به عمل آمد، گام مهمي بود، در جهت مهار کردن اين بحران. اکنون جاي خوشحالي است که گام دوم، براساس فيصله آن هيأت، توسط رئيس جمهور برداشته شده است. حکم جديد رئيس جمهور، سرآغاز حل اساسي اين معضل ديرينه به حساب مي رود.

هموطنان عزيز!

با توجه به نگراني هاي ناشي از کندي تطبيق حکم رئيس جمهور، من تصميم گرفته ام که دوباره به مرکز بحران يعني بهسود سفر کنم. هدف اساسي اين سفر، پيگيري فعال مرحله دوم فيصله هاي دولت و تطبيق حکم رئيس جمهور است. من در اين سفر، تا زماني در کنار مردم خواهم بود که از حل بحران اطمينان کامل حاصل نمايم؛ و اما از آنجا که تجربه ثابت کرده است، در زمانه پر آشوبي که ما زندگي مي کنيم، امکان دارد هر حرکتي از سوي عده اي از بدانديشان، وارونه جلوه داده شود، اين پيام را انتشار ميدهم. اين پيام، براي روشن شدن اذهان مردم است؛ براي آگاهي نسل امروز و فرداي ما است. و بالاخره، اين پيام براي تاريخ است. من به مرکز بحران مي روم؛ اما نه براي تشديد بحران؛ نه براي جنگ؛ نه براي خونريزي؛ نه به دليل قومگرايي؛ نه براي پيروي از هواهاي نفساني؛ نه براي شهرت طلبي؛ نه براي تلف کردن حق اين، يا آن طرف منازعه. من مي روم تا گام هرچند کوچکي در مسير اصلاح بردارم و يا اينکه حداقل خود را با مشکلات مردم شريک سازم. و اين درسي است که مکتب ما به ما داده است. خطبه زيباي امام حسين؛ زماني که ايشان از مدينه به طرف مکه ميرفت، هم اکنون نصب العين من است: «اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ....»

ملت شريف افغانستان!

نکته ديگري که مي خواهم با صراحت اعلام کنم اين است که حمايت از روند جديد و حمايت از حضور جامعه جهاني به منظور نهادينه سازي اين روند، جزء پاليسي اساسي ما است. عزيمت من به بهسود نيز، اساساً در امتداد همين پاليسي قابل تعريف است. من معتقدم که بحران بهسود و بحران هاي مشابه، علاوه براينکه باعث تباهي مردم مي گردد، اين روند را نيز متزلزل مي سازد و در صورت تزلزل اين روند، هيچ يک از ارزشهاي جديدي که بنيان نهاده شده است، پا برجا نخواهد ماند.

من از رئيس جمهور، به دليل تلاش هاي صادقانه شان در جهت حل اساسي ماجراي کوچي و مردم بومي قدرداني مي کنم. ضمنا از جناب ايشان تقاضا مندم تا در جهت تطبيق حکمي که اخيراً صادر کرده اند نيز، توجه جدي مبذول دارند. همچنان از ملت شريف افغانستان، شخصيت هاي سياسي، رهبران احزاب و نمايندگان مردم در خانه ملت آرزو دارم که ضمن طرح معقول و مدني خواست شان، مبني بر تطبيق حکم رئيس جمهور، حمايت از روند جديد را به حيث يک اصل در نظر داشته باشند.

در پايان، يکبار ديگر تأکيد ميکنم که در اين مرحله، هيچ چيزي من را قانع نمي تواند؛ جز تطبيق فيصله دولت و حکم مقام رياست جمهوري مبني بر خروج بي قيد و شرط کوچي ها از تمام مناطق مورد منازعه، بازگشت آبرومندانه مهاجرين و جبران خسارات وارده به طرفهاي درگير. و احياناً اگر زماني، بر خلاف حکم رياست جمهوري و بر خلاف فيصله دولت، بازهم بحران ادامه پيدا کند و خداي ناخواسته خوني بر زمين بريزد، ترجيح ميدهم، نخستين قطره هاي خوني که بر زمين مي ريزد، خون من، به عنوان معاون رئيس جمهور باشد.

والسلام عليکم و رحمت الله و برکاته

محمد کريم خليلي

معاون رئيس جمهور و رهبر حزب وحدت اسلامي افغانستان

کابل- دوم جوزاي 1389

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

هشدار شماری از نمایندگان مجلس افغانستان به دولت

نمایندگان متحصن هزاره در مجلس نمایندگان افغانستان، به دولت هشدار داده اند که اگر معضل میان کوچی ها(عشایر) و روستاییان را در بهسود حل نکند، هزاره ها دست به اعتراضات سراسری گسترده خواهند زد.

این نمایندگان مجلس که شمار آنها به دهها تن می رسد، از چهار روز پیش در اعتراض به درگیری میان کوچی ها و روستاییان در مناطق بهسود و دایمیرداد ولایت وردک، دست به تحصن زده اند.
درگیری مسلحانه میان کوچی ها و روستاییان هزاره در مناطق بهسود و دای میرداد، از اوائل هفته جاری آغاز شد و تا حال شش کشته بجا گذاشته است. همچنین گزارش شده که دهها خانه در این درگیری به آتش کشیده شده است.

کوچی ها از چند سال به این سو با گرم شدن هوا به این مناطق می روند و ورود آنها به این مناطق با درگیری های مسلحانه بر سر استفاده از چراگاهها به همراه بوده است.
نمایندگان معترض مجلس روز پنجشنبه، سی‌ام ثور/اردیبهشت، در تجمع اعتراضی در غرب کابل در میان هزاران تن از مردم حاضر شدند و از دولت خواستد که دستور خروج افراد مسلح کوچی ها را از این مناطق صادر کند.

محمد محقق، یکی از این نمایندگان است. او گفت دولت باید ظرف ۲۴ ساعت افراد مسلح را از منطقه بیرون کند و تا پنج روز دیگر خانواده های آواره شده را به خانه های خود بازگرداند.

در حالی که سخنان آقای محقق از سوی معترضان حمایت می شد گفت: "به حکومت هشدار می دهم که ظرف ۲۴ ساعت یک کوچی مسلح و یک رمه (گله) گوسفند، که سر خانه مردم و زمین مردم است، در منطقه بهسود و دایمیرداد نماند."

هر چند پیش از این یک هیات بلندپایه دولت به ریاست محمد کریم خلیلی، معاون دوم رئیس جمهوری برای حل این معضل به بهسود رفت بود، اما ظاهرا معضل میان کوچی ها و هزاره ها پایان نیافته و همچنان ادامه دارد.

آقای محقق که از رهبران عمده هزاره ها در افغانستان است، همچنان هشدار داد که اگر دولت معضل میان کوچی ها و هزاره های بهسودی و دایمیردادی را حل نکند، اعتراضهای گسترده مردمی را در کشور برگزار خواهد کرد.

او گفت: "به نمایندگی از آنها (نمایندگان متحصن) گفتم یا جناب آقای کرزی کوچی نماهای مسلح را از منطقه بکشند یا این اعتراض را به درون مردم می کشانیم و به سراسر کشور می بریم."
معترضان همچنین گفتند که اگر دولت به معضل کنونی در بهسود رسیدگی نکند، آنها در جرگه صلح، که قرار است برای تعیین چهارچوب گفتگو با طالبان در آینده نزدیک برگزار شود، شرکت نخواهند کرد.

معترضان همچنین از نهادهای بین المللی در افغانستان، به ویژه دفتر سازمان ملل خواستند که برای حل معضل میان کوچی ها و هزاره ها مداخله کنند.

محمد محقق گفت: "از جامعه جهانی می خواهم که در روش شان تجدید نظر کنند و به حرفهای دروغی که به ایشان گفته می شود، اعتماد نکنند. مداخله کنند. نگذارند که دیگر از سراسر کشور مسلح شده بیایند و منطقه هزاره جات را به خون بکشانند."

به گفته معترضان، به مقامهای سازمان ملل و دیگر نهادهای بین المللی در کابل واقعیت های بهسود و دایمیرداد طور دیگری فهمانده شده است.

همزمان با برگزاری این اعتراض ها، شماری از مردم در ولایت دایکندی در مرکز افغانستان هم دست به تظاهرات اعتراضی زده اند.

تظاهرکنندگان در دایکندی خواستار حل معضل کوچی ها و روستاییان و بازگرداندن خانواده های آواره شده بهسودی و دایمیردادی شدند.این در حالی است که پیش از این صدها تن در ولایت بامیان هم در اعتراض به درگیری در بهسود دست به تظاهرات زده بودند.

معترضان بامیانی، دولت را متهم به سهل انگاری در ارتباط به درگیری و ادامه مشکل میان کوچی ها و روستائیان در بهسود و دای میرداد کردند. آنها همچنین دولت را متهم به داشتن "سیاست های دوگانه و تبعیض گرایانه" در قبال شهروندان کشور کردند.

درحالی که مشکل کوچی ها و روستائیان بهسود حل نشده است، نگرانی از این که این درگیری ها گسترش یابد و جنبه قومی به خود بگیرد، در حال افزایش است. نگرانی از این وجود که درگیری های بهسود و دای‌میرداد جنبه قومی پیدا کند و دامنه آن گسترش یابد.

قبائل کوچی که به قوم پشتون تعلق دارند، از حدود صد سال به این سو برای استفاده از علفچر (چراگاههای) هزاره جات به آنجا می‌روند، ولی در این مدت ورود آنها به این مناطق همواره با بروز تنشهایی میان این قبائل و روستاییان مناطق کوهستانی هزاره‌جات به همراه بوده است.

هزاره ها حکومت های حاکم بر افغانستان را همواره متهم به حمایت از کوچی‌ها کرده و گفته اند که دولت عمدا نمی‌خواهد مشکل میان کوچی ها و هزاره ها حل شود.
در حال حاضر هم نمایندگان هزاره ها خواستار اسکان کوچی ها شده و بر دولت فشار می آورند که برای کوچی ها زمینه سکونت دایمی را فراهم کند.
ماده چهاردهم قانون اساسی دولت افغانستان را مکلف کرده که کوچی ها را در مناطق مناسب اسکان دهد.
بي بي سي .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

خروج کوچي ها از مناطق مورد منازعه و آغاز اسکان آنها به اساس حکم رييس جمهور اعلام شد




استاد خليلي معاون رييس جمهور طي کنفرانس مطبوعاتي اي که امروز تاریخ: 30/2/1389
برگزار کرده بود، ضمن اعلام حکم رييس جمهور مبني بر آغاز خروج فوري و بدون قيد وشرط کوچي ها(عشایر) از مناطق مورد منازعه از همين امروز 30 ثور سال جاري وآغازاسکان آنها طي سه ماه آينده، جبران خسارات وارده به مردم آسيب ديده را به رسانه ها اعلام نمود.

متن کنفرانس مطبوعاتي معاون رييس جمهور وحکم حامد کرزي رييس جمهوري اسلامي افغانستان:

بسم الله الرحمن الرحيم:


اول خوش آمديد مي گويم به همه رسانه ها و ژورنالستان و تشکر مي کنم از تشريف آوري شما!
در جريان هستيد؛ چند روزاست که گرفتار يک واقعة دردناکي هستيم؛ در سطح کشور که واقعه واقعه بين مردم ده و کوچيست. ما به تعقيب صحبت هاي قبلي که با دوستان داشتيم با حضور جمعي از اعضاي رسانه ها روز سه شنبه رفتيم در محل واقعه يعني ولسوالي دايميرداد.آنجا وضعيت را از نزديک ديديم و بررسي کرديم و سر انجام با بزرگان کوچي صحبت هايي صورت گرفت و با در نظر داشت خواسته هاي مردم ده و کوچي، ما فيصله هايي را در دو مرحله کرديم؛ مرحلة اول همين بود که بايد جنگ خاموش شود، به هيچ وجه ما ديگر در آن منطقه جنگ را نداشته باشيم. مسأله دوم پيشرفت کوچي در آن ناحيه متوقف شود.

به هيچ وجه اجازه داده نمي شود که پيشرفت کنند و ساحه را گسترش بدهند به منطقه بهسود اول و بهسود مرکز. موضوع سوم اينکه بدون قيد و شرط و به صورت فوري بايد تمامي مناطق مسکوني و زراعتي در اين مرحله تخليه شود تا بايد زمينه برگشت آواره ها و بيجا شده ها فراهم گردد. اين فيصلة مرحله اول بود. بحث ديگر هم تبادله اسرا و جنازه ها و زنداني ها بود.

وقتي که ما اين مرحله را جنبه عملي داديم، مرحله دوم آغاز مي شود که يک بحث کلان تر وعميق تر است و کار بنيادي تر. خوشحال هستيم از پريروز که مرحله اول آغاز شد تا الان که در خدمت شما هستيم، ما تقريباً تمام موارد مرحله اول را جنبه عملي داديم وآرامش حاکم است، از پيشروي کاملاٌ جلويگيري شده، مناطق مسکوني امروز به سرعت در حال تخليه شدن است که شايد تا اين لحظه اکثر قاطع مناطق زراعتي و مسکوني تخليه شده باشند.

بنابراين، ما ديروز به فکر اين شديم که کار مرحله دوم را آغاز کنيم. با تمام گرفتاري هايي که جناب ريئس صاحب داشت، فرصتي پيش آمد ومرحله دوم را هم با حکم جناب رئيس صاحب جمهور از امروز آغاز مي کنيم که کار بنيادي و اصولي و اساسي ما است. اميدوارم وزير صاحب داخله متن حکم رئيس صاحب جمهور را هم خدمت شما قرائت نمايد.

متن حکم رئيس جمهور جمهوري اسلامي افغانستان در مورد حل منازعه کوچيان و ده نيشينان ولسوالي هاي دايميرداد و بهسود ولايت ميدان وردک:

بسمه تعالي


نا آرامي هايي که به روز يکشنبه مورخ 26 ثور سال روان به اثر منازعه روي علفچرها ميان کوچيان و ساکنان ولسوالي هاي دايميرداد و بهسود ولايت ميدان وردک به وقوع پيوست، يکعده از هموطنان ما کشته، مجروح و عده يي از محلات بودوباش دايمي شان بيجا وشماري از منازل ساکنين محل تخريب گرديده است. به منظور قطع فوري منازعه، هيئت بلند پاية جمهوري اسلامي افغانستان، تحت رهبري محمد کمريم خليلي معاون دوم رياست جمهوري اسلامي افغانستان با عضويت وزير داخله و لوي درستيز قواي مسلح جمهوري اسلامي افغانستان، روز سه شنبه 28 ثور سال روان از محل بازديد به عمل آورده و توافقات جوانب منازعه را در موارد ذيل حاصل نموده اند:

1 – آتش بس فوري ميان جوانب منازعه.

2- هيچ يک از جوانب حق تعرض بالاي جانب ديگر را نداشته، در صورت تخلف جانب متعرض مورد مجازات جدي قرار داده خواهد شد.

3 – کوچي ها در ساحه يي که قرار دارند حق پيشروي را ندارند.

4 - کوچيان قريه جات و مناطق مسکوني دايميرداد، تيزک و کجاب را بدون قيد و شرط تخليه نمايند.
5 - بيجا شدگان دوباره به منازل و کشتزارهاي شان مراجعت نمايند.

6 – جوانب منازعه به صورت فوري اسرأ و اجساد کشته شدگان را تبادله نمايند.

اکنون که تمامي موارد شامل توافق جانبين هم در حال عملي نمودن است، به خاطر حل بنيادي و اساسي اين منازعه متکي به ماده 14 قانون اساسي افغانستان، فيصله مورخ 6/3/1386 شوراي وزيران جمهوري اسلامي افغانستان و احکام شماره 2233 مورخ 8/4/1387 شماره 541 مورخ 31/1/1387 و شماره 366 مورخ 17/1/1388 مقام رياست جمهوري اسلامي افغانستان مراتب آتي منظور است:

1 - خروج کوچي ها از ساحات مورد منازعه از همين امروز مورخ 30/2/1389 آغاز گردد.

2 – ده نشينان محلات تيزک، کجاب و دايميرداد که در اثر اين منازعه اموال و مواشي شان تلف و خانه هاي شان ويران گرديده است و همچنان کوچي هايي که به اثر عدم دسترسي به چراگاه ها و علفچرها معروض به خساره شده اند. بعد از تثبيت، از جانب دولت جبران خساره گردد.

3 – به منظور توزيع زمين جهت اسکان کوچي ها با در نظرداشت مصوبات شوراي وزيران و احکام فوقاً تذکر يافتة رياست جمهوري، بار ديگر به وزارت هاي زراعت و آبياري، امور داخله و اداره مستقل ارگان هاي محل اکيداً هدايت داده مي شود تا طي مدت حد اکثر سه ماه، کار عملي توزيع زمين به منظور اسکان و معيشت کوچي ها را آغاز نمايند.

4 – وزارت ها و ادارات دولتي جمهوري اسلامي افغانستان و کميسيون دايمي حل مشکلات کوچي ها با ساکنين، تسهيلات ضروري فعاليت اين کميسيون را فراهم نموده، هر کندي و تعلل در اين امر مهم ملي مستوجب مجازات شناخته مي شود.

5 – وزارت هاي دفاع ملي، امور داخله و رياست عمومي امنيت ملي از تطبيق توافقات حاصله، نظارت نموده، در صورت بروز تخلف از جانب يکي از جوانب با متخلفين برخورد جدي و قانوني نمايند.

6 – کميسيون فوق، موظف است از اجراات خويش پيوسته به جلسات شوراي امنيت ملي گزارش دهند.

حامد کرزي
رئيس جمهوري اسلامي افغانستان

۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

حلول سال نو وشكوفاييي بهارطبيعت مبارك باد !




بسم الله الرحمن الرحيم ؛ يا مقلب القلوب والابصار؛ يا مدبر اليل و النهار؛ يا محول الحول والاحوال؛‌ حول حالنا الي احسن الحال !

فرا رسيدن سال نو (89 ) خورشيدي وشكوفايي بهار طبيعت همراه با ترنم صبح گاهي وچك چك مرغان سحر خيز خوش الحان را ، به همه اي مسلمانان مخصوصا كشور عزيزمان افغانستان تبريك عرض مي نمايم. ازخداوند مي خواهم كه در اين سال جديد هرچه بيشتر مردم ما را مورد الطاف خفيه خويش قرار داده و ازهرجهت رحمت ونعمت هايش را نازل نمايند.
(آمين يارب العالمين )

۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

برگزاري سومين نمايشگاه آثارهنري طوبي - قم


سومين نمايشگاه جشنواره فرهنگي وتبليغي طوبي درسالن جامعة المصطفي(ص) العالمية قم برگزار گرديد.

دراين نمايشگاه ازسوي جامعه المصطفي(ع) ازتشكل وانجمنهاي طلاب ودانش جويان خارجي دعوت به عمل آمده وقريب به سي تشكل دراين جشنواره شركت كرده وبه رقابت پرداختند. وهرتشكل درقالب هنرهاي تجسمي ، عكس ، فيلم ، مقاله ، كتاب ،نشريه ، وب سايت ، وبلاگ وشعر به شكل فردي و جمعي به نمايش گذاشتند.

اسامي تشكل هاي فرهنگي شركت كننده:


1. انجمن طلاب افغانستان
2. انجمن فرهنگي ياسين
3. انجمن محصلين افغانستان
4. انجمن بزم رأفت
5. انجمن اوج
6. انجمن طه
7. انجمن مهدي مشن
8. انجمن معلمان
9. انجمن ابوخالد كابلي
10. انجمن روسيه ميانه
11. انجمن ابن سينا بلخي
12. انجمن اميد پاكستان
13. انجمن آذان پاكستان
14. انجمن فكر اسلامي پاكستان
15. انجمن طلاب عراق
16. انجمن طلاب تايلند
17. انجمن طلوع فجر
18. انجمن هنرهاي قرآني وحديثي
19. اداره التنزيل پاكستان
20. موسسه رسانه هاي اسلامي
21. موسسه علمي وفرهنگي عدالت باهمكاري ، نداي مزيد
22. موسسه بشارت
23. مجمع اسلامي كشمير
24. نما فيلم ورسانه هاي اسلامي
25 و26 همايش زنان وبنت الهدي (مخصوص خواهران)..

قابل ذكراست ، برپايي اين نمايشگاه را خبرگزاري هاي داخلي ايران،به صورت گسترده تحت پوشش خبري قرارداده اند ازجمله: خبرگزاري مهر، راسخون ، ايكنا- خبرگزاري قرآني ايران ، پايگاه خبري آستانه مقدسه حضرت معصومه(س)، موسسه علمي وفرهنگي تبيان و سفيران نور و... را مي توان نامبرد.

زمان برگزاي اين نمايشگاه ازتاريخ : 27 الي 30 بهمن اعلام شده است.

۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

پيام تسليت به مناسبت قربانيان برف كوچ شاه راه سالنگ


إنا لله وإنا إليه راجعون

باكمال تأسف ازطريق خبرگزاري ها باخبرشديم كه تعدادي ازهموطنان ما درشاه راه سالنگ براثر برف كوچ (ريزش بهمن) جان خود شان را ازدست داده اند. وعده اي ديگر هم دچارآسيب جدي شده اند.

بنده ضمن همدردي با داغ ديدگان حادثه ، اين ضايعه اي دلخراش را به عموم مردم قهرمان افغانستان ، مخصوصا به صاحبان مصيبت ، صميمانه تسليت عرض نموده و براي قربانيان اين حادثه، غفران ورحمت الهي وبراي بازماندگان آنهااجرجزيل وثواب جميل را ازپيش گاه خداوند مسئلت مي نمايم.
ازدولت مردان كشور هم انتظارمي رود كه درجهت هرچه بيشتر رفاه حال وسلامتي هموطنان محترم درهمه ابعاد، مخصوصا براي پيش گيري ازتكرار چنين حادثه تلاش كنند وجلوي گيري به عمل آيد. گرچه طبق گزارش ها وبازديد معاون محترم رييس جمهوري استاد خليلي ازمحل حادثه وهدايت مقام معاونت رياست جمهوري درجهت ايمن سازي وجلوگيري از حادثه سالنگ حركت بسيار باموقع و موثري براي آينده خواهدبود.

طبق منابع خبري ، درحال حاضر اوضاع به حالت عادي بازگشته وعبور ومرور وسايط نقليه جريان دارد. درپايان، ازتمام نيروهاي سخت كوش " امداد ونجات وارگانهاي ذيربط كشور" كه درهواي بسيار سرد وطاقت فرسا درلابلاي برف زمستاني همّت گماشتند وآسيب ديدگان را از زير برف نجات داده اند قدرداني مي كنم.

۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

آيت الله العظمي وحيد خراساني ، مجتهدي ازقالب درآمده ؟



حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني (مدظلّه العالي) دركلاس درس خارج ، بعد ازطرح مسأله «قاعده يد» كه آيا ازاصول است ؟ يا ازامارات؟ ودرموقع شك وعدم تشخيص آن چه بايد كرد؟

استاد فرهيخته وفقيه گرانمايه ؛ به داستان زيباي مرحوم ميرزاي شيرازي ومرحوم ميرزاي رشتي كه ازفقيهان نامداربودند وشهادت اجتهاد شان را ازمرحوم صاحب جواهر(ره) گرفته بودند اشاره كرد، كه نشانه اجتهاد اجازه ويا استجازه نيست، «بلكه جان كندن وحلّاجي نمودن دراحكام ومباني آن است».

روزي مرحوم شيخ انصاري (ره) درحلقه درس صاحب جواهر قرار مي گيرد وبه بحث صاحب جواهر گوش فرامي دهد. بعد ازاتمام درس براي هردو ميرزا سؤال خلق مي شوند ، كه اين چه كسي است، دركناردرس ما نشسته اند ودست به سبيل مي كشد! ازشيخ سوالي را مي پرسد كه اين بحث را صاحب جواهر مطرح كرد، بين روايات چگونه است؟

شيخ جواب داد كه : طبق يك تقريب ازباب «وُرود» است وطبق تقريب ديگر ازباب «حكومت» وقت كه ميرزاها مواجه با بيان علمي شيخ شدند، فهميدند كه قضيه ازچه قرار است! چون تاهنوز بحث ورود وحكومت درگوش آنهانخورده بود.

درادامه شيخ مطلبي را مطرح مي كند، ودرآن مناقشه مي كند مطلب را با استدلال تمام مي كند ازآنها سؤال مي كند مطلب تمام است مي گويند بلي ، شيخ دوباره درآن نقاش مناقشه مي كند، بعد آنها متوجه مي شوند كه مجتهد يعني چه ؟

ميرزاهامي گويند : ما تاحال ، فقط رسايل شيخ را ديده بوديم ، نه خود شيخ را!! درضمن شيخ، مي فهماند، كه شما ها مجتهد نيستيد! چه رسد در زمان ما كه آيت الله ها ، ازقالب درمي آيند !